روزی خوار. روزی خورنده. که از انعام دیگری ارتزاق کند. که رزق و روزی می خورد. نعمت خوار. نعمت خور: نعمت دنیا و نعمت خواره بین اینت نعمت اینت نعمت خوارگان. ناصرخسرو. چنین دادم جواب حاسد خویش که نعمت خواره را کفران میندیش. نظامی
روزی خوار. روزی خورنده. که از انعام دیگری ارتزاق کند. که رزق و روزی می خورد. نعمت خوار. نعمت خور: نعمت دنیا و نعمت خواره بین اینت نعمت اینت نعمت خوارگان. ناصرخسرو. چنین دادم جواب حاسد خویش که نعمت خواره را کفران میندیش. نظامی
آنکه نان و نمک کسی را می خورد. (ناظم الاطباء). نمک خواره. نمک پرور. نمک پرورد. تحت تکفل، دو یا چند تن که با هم نان و نمک خورده باشند. (فرهنگ فارسی معین)
آنکه نان و نمک کسی را می خورد. (ناظم الاطباء). نمک خواره. نمک پرور. نمک پرورد. تحت تکفل، دو یا چند تن که با هم نان و نمک خورده باشند. (فرهنگ فارسی معین)